|
چهارشنبه 92 تیر 5 :: 1:15 صبح :: نویسنده : نویسنده : مهسا کهنسال
باور بزرگ شدن از خود بزرگ شدن خیلی سخت تره اینکه این روزها اینطوری تند تند میگذره و هر چقدر سعی می کنیم نمیتونیم نگهش داریم ، غم انگیزه امروز بعد از 5 سال دوستای دوران دبیرستانمو دیدم خدا پدر مادر این آفریننده ی فیسبوک و بیامرزه که اگه نبود از این دور هم جمع شدنها هم خبری نبود قرار بود 50 نفر باشیم ولی فقط 20 معرفتشو داشتن و اومدن
امروز تند و تند خاطره های دبیرستان از زبون بچه ها زنده می شد خاطره ی شیطنتامون ، سوتی هامون ، دوستیهامون، دبیرامون آخرشم دو تا دبیر عزیزمون آقای ب... و آقای ز هم اومدن و کلی خوشحالمون کردن
خیلی دوست داشتم الان جای 5 سال پیشم واستاده بودم با همون انگیزه ها و شور و شوقها با اون همه هیجانات و شیطنت ها
خیلی بده که اینطوری فقط روزها میگذرن و تنها کاری که میکنم حسرت گذشته رو خوردنه دانشگاه تموم شد ... 4 سال ... مثل برق و باد گذشت و انگار هیچی نفهیمیدم !
امشب شب خوبی بود ... جاتون خالی ... موضوع مطلب : |